19 January 2007

... پست اول

پست اول چون نهد معمار کج / تا ثریا می رود وبلاگ کج
موضوع پست اول خیلی مهمه؛ چون شروع یک راهه و قول و قراریه که بین اصحاب وبلاگ و مخاطب گذاشته میشه. خیلی فکر کردیم که چه موضوعی برای شروع خوبه، اما به نتیجه نمی رسیدیم تا بالاخره موضوع گیرمون اومد، اما با یه اتفاق تلخ !
پس از گذشت 2 سال از ورود ما به دانشگاه سوره، پای ما هم به حراست دانشگاه باز شد و برگ زرینی را در دفتر خاطراتمان رقم زد! قضیه از این قرار بود که دوستی از خِیل نسوان جدید الورود،راپورتی به حراست دانشگاه داده بود مبنی بر اینکه برخی از ایادی استکبار جهانی در قالب " کانون جوان مهر" قصد انحراف "ما" (که شامل نویسندگان این پست و سایر دانشجویان مدیریت می شود ) را از "صراط مستقیم" در سر می پرورانند و از حراست خواسته بود که :یا حراستا ؛ "ما"گوسفندان بیچاره را از دست این گرگها نجات دهید!
البته همه اینها قابل پیش بینی بود، ولی زمانیکه با دو فرمی که در جلسه اول مجمع، بین بچه ها پخش کرده بودیم مواجه شدیم، خشکمان زد! آخه دوست با انصاف ،حداقل می ذاشتی دو سه جلسه ای برگزار می شد، بعدا دست به کار می شدی! الان که نه به باره نه به داره!
القصه، ماجرا ختم به خیر شد، اما همه اینها باعث شد که چند نکته ای را اول به خودمان و بعد از آن به این دوست عزیز یادآور شویم :
1.قصه ما شبیه قضیه ی جدیدی است که بین وزیر فرهنگ و ارشاد سابق (مهاجرانی) و وزیر جدید(صفارهرندی) پیش آمده : فرهنگ یا ارشاد!
2. در جامعه امروز ما دو نوع قرائت دینی موجوده، یک قرائت دینی با زنجیر افراد را به بهشت می بره و می خواد بهشت اخروی را تو همین دنیا برپا کنه. لذا جای خدا می شینه و جزای جهنمو به رقبای خودش می ده. قرائت دیگر می گه کار خدا رو باید به خدا واگذاشت و مجازات اخروی رو باید به آخرت حواله داد. در دنیا باید انسان بود و انسانی زندگی کرد.اگر قرار بود که افراد با زور دیندار بشن، پیامبر از همه اولی تر بود تا به مردم فشار بیاره. اما وقتی پیامبر نسبت به دین مردم ابراز نگرانی می کند، خدا شماتتش می کند و می فرماید:
وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ
اگر خدا مى‏خواست‏، (همه به اجبار ايمان مى‏آوردند،) و هيچ يك مشرك نمى‏شدند؛و ما تو را حافظ (دین) آنها قرار ندادیم و ما تو را وکیل آنها قرار نداده‏ايم‏؛ (و وظيفه ندارى آنها را به ايمان‏ مجبور سازی!) (انعام /107)
دوست عزیز؛ اگر خداوند می خواست همه مردم مؤمن می شدند، ولی چنین اراده ای نکرده و از من و شما هم نخواسته که وکیل دین خدا شویم!
3. خوبه یه داستان هم از یکی از نسل اولیهای انقلاب (که خیلی هم از ما و شما داغ تر بودن )نقل کنم: "یکی بود، یکی نبود . در روزگاران قدیم مردی بود به نام [...] که در جوانی اش بسیار آرمانگرا بود و تصور می کرد با پیوستن به سیل انقلاب مردم همه آرزوهای عدالت خواهانه و انسانی او تحقق پیدا می کند! در این راه دوستان بسیاری را از دست داد، اما هر روز که می گذشت بیشتر به این باور می رسید که بهشت در روی زمین ایجاد نخواهد شد و توان ساخت بهشت در انحصار خداوند است. در دورانی که به میانه دوم عمر رسیده بود به این باور رسید که هیچ کس حق ندارد برای انسانی دیگر تصمیم بگیرد ."
4. همه ما جایز الخطاییم ( البته این بار هیچ خطایی رخ نداده بود )،اما ای کاش قبل از حراست، این سوء تفاهمات را با خود ما درمیان می گذاشتی، اگر افاقه نکرد به مراجع ذی صلاح مراجعه می کردی !
5. سالیان درازی است که اهالی فرهنگ و اندیشه صدمات زیادی از بی اعتمادی و بی صبری مدیران فرهنگی خورده اند و این مدیران بیش از اینکه دنبال فرهنگ و کار فرهنگی باشند، پیگیر مفسدان فرهنگی بوده اند!
اگر خدا بخواد قراره هممون در عرصه فرهنگ قدم برداریم . هم رشته ای عزیز؛ با این روحیه ی امنیتی و عدم "اعتماد" داشتن به همدیگه ،نمیشه قدم از قدم برداشت.
محمدرضا وکیلیان - محمدعلی جمالپور

No comments: