21 April 2007

تعارض سنت و مدرنیته و تفاوت بین نسلی

سلام دوستان

بدنبال حرکتی که آقای وکیلیان در خصوص خلاصه نویسی از کتاب "جوانان و مناسبات نسلی" صورت دادند، بنده نیز در این امر به ایشان کمک می کنم. تا شاید شما نیز به خواندن کتاب مذبور، راغب شوید.
فصل یازدهم کتاب تحت عنوان تعارض سنت و مدرنیته و تفاوت بین نسلی، شامل نظرات "حجت الاسلام حمید پارسانیا"(عضو هیئت علمی و رئیس مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم) می باشد:
:: از نظر ایشان، به یک معنا تعارض(تعارض موجود بین سنت و مدرنیته در برنامه کشورها بخصوص کشورهای در حال توسعه و اسلامی) بین دو سنت وجود دارد و آنچنان نیست که مدرنیته مبتنی بر سنتی نباشد، بلکه آنجا هم سنتهایی وجود دارد که در قالب آنها عمل می کند.
به عقیده ایشان؛ برای دنیای اسلام با این تعاملی که وجود دارد، به یک معنا این تعارض قابل حل و در تعبیر دیگر غیر قابل حل شدن است. آن معنا که قابل حل شدن نیست اینست که این سنتها که زیرساخت تفکر مدرن و سنت اسلامی را شکل می دهد،تفاوت تمدنی و هویتی است که از لحاظ ساختار معرفتی با هم در تقابل هستند. البته الزاماً این تعارض ممکن است به تزاحم اجتماعی کشیده نشود چون انسانها حامل این سنتها هستند و در تعامل آنها با یکدیگر ممکن است به نحو مسالمت آمیز از یک سنت به سنت دیگر عبور کنند. لازمه تعارض بین دو سنت الزاما برخورد بین تمدنها نیست، اما ایجاد تغییر و دگرگونی در حوزه های تمدنی است.
دقیقا مثل جهانی شدن امروزه است! زمانیکه استعمار مدرن بود این مواجهه وجود داشت،اما اکنون که استعمار یک شکل فرامدرن پیداکرده با عنوان جهانی شدن است که احساس می کند می تواند بسط پیدا کند،بدون اینکه نیازی به تهاجم داشته باشد.
حال اینکه چگونه تعارضی که بین سنت اسلامی و سنت مدرن است باید حل شود؛ دنیای اسلام باید همان کاری را انجام دهد که غرب با میراث فرهنگی اسلام کرد. دنیای غرب عناصر فرهنگی-اسلامی را گزینش و بازسازی کرد. بخشی از آن راکه به سنت اسلامی و لایه های عمیق معرفتی بازمی گشت، کنار گذاشت و ابعاد فناورانه و تمدنی آن را گرفت و بازسازی کرد. بصورتی دیگر، کاری که دنیای اسلام با فرهنگ و تمدن و سنت یونانی کرد¬ عنصر عقلانیت دنیای اساطیر یونانی را می گرفت،دنیای که فضای غالب آن اسطوره بود ولی اساطیر را راه نداد و بازسازی کرد و پیش رفت¬ حل تعارض بین سنت اسلامی و دنیای مدرن به خوبی ممکن است که با یک تعامل پیش برود و دنیای اسلام با اتکا به بنیادهای سنتی خودش شروع به بازسازی ابعاد تمدنی خود کند نه اینکه ظرفیتهای موجود در غرب را کپی کرده و مستقیم به اینجا بیاورد.
:: سنت، نظر به ابعاد ثابت فرهنگی و تمدنی دارد. در غرب هم همین ابعاد سنتی وجود دارد،اما به این معنا نیست که لایه های فعال و پویایی وجود ندارد. ابعاد ثابت به عمیق ترین لایه های معرفتی به کل بنیادهای معرفتی و به ابعاد هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی برمی گردد که وجود دارد.
مدرنیته ¬ تمدنی که با پشت کردن به مرجعیت وحی و شناخت شهودی شکل گرفته ¬ فرهنگ و تمدنی بر مبنای عقل و حس
:: به نظر آقای پارسانیا، راه حل تعارض موجود، تعارضی که بین سنت اسلامی و آنچه از دنیای غرب می آید، تنها به این صورت حل شدنی است که با حفظ سنت به سوی شرایط جدید برگردیم، نگاه کنیم و عناصری را که از دنیای مدرن می آید با توجه به همین مبانی بازسازی کنیم. برخی از آنها را بپذیریم، دربرخی از آنها تغییر ایجاد کرده و برخی از آنها را که ممکن است به طور کلی حذف کنیم.
در این مبحث، دو حوزه وجود دارد: در یک حوزه ممکن است این مقاومتها یا برگشتها به اسلام به عملیات رادیکالی بینجامد ¬ در غرصه تمدنی وارد شده و دلیل آن هم گفتگوی تمدن ها و برخورد تمدنهاست و الان هم مواجه شدن تمدن اسلامی با تمدن دنیای غرب را کاملا می بینیم و قطب بندی دنیای امروز دیگر قطب بندی قرن نوزده و بیست نیست. با این حرکت و بازگشت وسیع دنیای اسلام به سوی سنتهای خود، این امکان فراهم شده، اما وقتی که در حوزه اجرا و مدیریت بیاید گرفتار ضعفهای معرفتی یا کاستی هایی در حوزه های معرفتی متناسب با خودش می شود. حوزه دیگر اینکه بسیار نظری است ¬ شکافی که در این میانه هست و آن باید سیاست اداره جامعه باشد و ما هنوز در این قسمت سرگردانیم.
:: گسست یا تعارض یا عدم توافق جوان، یک عارضه طبیعی است و مخصوص این دوره هاست. این بحث وسیع تر از نسل جوان است، اما پیامد خودش را در نسل جوان نشان می دهد. این تعارض بیشتر مربوط به نسل غیرجوان ماست، زیرا عرصه مدیریت بخشی از معرفت سازمان مندی است که در محیطهای آموزشی و کلاسیک باید تعلیم داده شود. تئوریهایی که در این حوزه می آید از دل فرهنگ برمی خیزد و به عرصه عمل برای مقاصد فرهنگی وارد می شود. یک فرهنگ زمانی که احیا می شود باید بازگردد و تئوریهای متناسب با خودش را بازسازی کند. دنیای اسلام در این خیزش جدیدش هنوز فرصت پیدا نکرده که تئوریهای واسطه را ایجاد کند و فضاهای معرفتی علمی او که در محیطهای رسمی آموزشی بیان می شود با مرجعیت دانش گروهی کار خود را انجام دهد.
:: ایران با مغولها مواجه شد، با وجودی که به لحاظ سیاسی و نظامی شکست خورد اما به لحاظ فرهنگی غالب بود. آیا این ظرفیت را دنیای اسلام برای مقابله با فرهنگ مدرن دارد یا خیر؟ آن چیزی که در دوران مغول رخ داد در دنیای مدرن قرن نوزده هم رخ داد ولی تفاوت خیلی جدی است. این تجربه، غیر از تجربه مغول بود. مغول توانسته بود به لحاظ نظامی و سیاسی بر اسلام پیروز شود اما مغلوب فرهنگ و تمدن اسلامی شد. اما این تجربه سیاسی و نظامی جدید در تاریخ ما یک چیز نویی است. آیا جهان اسلام بعد از این شکست می تواند دوباره تجدید حیات کند؟
:: ما در دویست سال گذشته مواجهه فرهنگی و معرفتی با غرب نداشتیم. مواجهه ما سیاسی، نظامی، اقتصادی بود و شکست اسلام و دنیای اسلام در مقابل غرب در این عرصه بود و فضاهای معرفتی غرب در حاشیه یک مواجهه معرفتی وارد نشدند، بلکه در حاشیه اقتدار نظامی و سیاسی و اقتصادی آنها وارد شدند.
نظام معرفتی مدرن بدون اینکه گفتگویی را داشته باشد، یکسویه می تازد و پیش می رود. در حاشیه چه چیزی پیش می رود؟ در حاشیه فتح معرفتی نیست بلکه در حاشیه فتح نظامی و سیاسی است. جاذبه اقتدار، قدرت نظامی و سیاسی، مدیران فرهنگی را مجذوب و شیفته خود می کند و اینها حتی به سوی غرب می روند¬ رویکرد آنها در آنجا فناورانه است یعنی دارالفنون را تاسیس می کنند.
:: من در برخی از نامه های دهخدا دیدم چنین عبارتی را به کار می برد و می گوید "غرب به لحاظ فناوری و علوم و فنون مربوط به آن دست برتری دارد اما دیر یا زود در حوزه عرفان و مباحث نظری به سوی شرق می آید." این اعتقاد نسلهای اول ماست که رویکرد به سوی غرب هم دارند، اما خودشان توجه دارند که غرب نمی تواند به همین سادگی بنیادهای معرفتی آنها را به چالش بکشاند و ما نمی دانیم و ندیدیم که سیستم معرفتی ما یعنی فیلسوفان و عرفای ما جایی دستهای خود را بالا کرده باشند.
:: تعارض موجود(تناقض و گسست معرفتی)، اصلا نسلی نیست، بلکه تعارض فرهنگی و تمدنی است. منتها در عرصه نسل جوان این دو فرهنگ شروع به یادگیری می کنند. مثلا در حوزه خانواده، فرهنگ عمومی و جوانی که در حال رشد است تا دبستان و دبیرستان، حوزه فرهنگی بومی سنتی- اسلامی، قوی تر عمل می کند. اما در سیستم علمی کلاسیک که جوان ظرفیت این را پیدا می کند که در معرض آموزشهای مربوط به دنیای مدرن قرار بگیرد، این اتفاق(تعارض) می افتد. جوان در مقطعی دچار تناقض نیست اما از مقطع دیگر که در معرض تبلیغات و آموزش قرار می گیرد، این دوگانگی را در شخصیت جوان به وجود می آورد.
این تناقض در کشورهای دیگر به وسیله معرفت و ابزار و فناوری غرب حل شده است. مشکل آنجاست که ما بایستی تعارض های خود را حل کنیم. به نظر می رسد بدون پرداختن به عرصه های پدیدارشناختی یا حل مسائل مردم، این تعارض حل نخواهد شد. در مورد حل این تعارض، آقای پارسانیا، دو راه حل ارائه دادند....
:: امکان دباغی کردن دنیای مدرن(استفاده از فرصتها برای اینکه بهترین گزینه ها را داشته باشیم)، به وجود نیامده است چراکه ما اولین برخوردها یا مواجهه غرب با خود را یک مواجهه صنعتی، سیاسی و نظامی می دیدیم و باقی مانده آن را فکر می کردیم که از سنخ همین تمدنهای گذشته هستند و همین گونه هم آنها را تفسیر کردیم. لذا اولین مواجهه ما در همین فضا رخ داد و بسوی اقتباس کردن رفتیم بدون اینکه ارتباط این ظواهر و زرق و برق جدید را با لایه های عمیق تر معرفتی غرب ببینیم و ما هرگز به آنها توجه نداشتیم. وقتی که همین طوری آنها را آوردیم دیگر سراغ روح آن را نگرفتیم تا این را از روحش جدا کنیم.
:: سوال¬ با توجه با این وضعیت جدید جهانی شدن و تبادل فرهنگی که خیلی از پذیرشها داوطلبانه است یعنی خیلی از ملتها و نسلها به خصوص جوانها خیلی از این مبانی معرفتی- نظری را داوطلبانه می پذیرند و بحث مهاجرتها و فرار مغزها و نخبگان به غرب نشان می دهد که پشت این فناوری سخت افزاری غربی یکسری ویژگیهای انسانی جذاب وجود دارد چرا ما می خواهیم با آنها هم مقابله کنیم. چرا نتوانستیم آنها را بپذیریم تا بتوانیم بالاخره به یک وحدت و پیوند نسلی دست پیدا کنیم، یک توافق جمعی علیه تهاجم سیاسی یا تهاجم نظامی احتمالی غرب پیدا کنیم؟ ....
به وبلاگ من نیز می توانید مراجعه کنید.

No comments: